English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4598 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to respond to something U واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
to react to something U واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
Other Matches
responds U واکنش نشان دادن
react U واکنش نشان دادن
reacting U واکنش نشان دادن
reacted U واکنش نشان دادن
respond U واکنش نشان دادن
responded U واکنش نشان دادن
reacts U واکنش نشان دادن
overreacted U بیخود واکنش نشان دادن
overreacting U بیخود واکنش نشان دادن
overreacts U بیخود واکنش نشان دادن
overreact U بیخود واکنش نشان دادن
to stay on the ball <idiom> U تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
representation U عمل نشان دادن چیزی
representations U عمل نشان دادن چیزی
debunk U توخالی بودن چیزی را نشان دادن
do a job on <idiom> U بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
demonstrating U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrates U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrate U نشان دادن نحوه کار چیزی
demo U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrations U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstration U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
show one's (true) colors <idiom> U نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shortening reaction U واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
indication U علامت یا چیزی که نشان دهد
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
quantifier U علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
modelled U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
marks U علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
models U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
graphical U مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
mark U علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
modeled U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
model U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
indicator U چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
indicates U نشان دادن
exerts U نشان دادن
exerted U نشان دادن
demonstrated U نشان دادن
indicate U نشان دادن
exerting U نشان دادن
indicated U نشان دادن
demonstrating U نشان دادن
demonstrates U نشان دادن
imbody U نشان دادن
to put forth U نشان دادن
exert U نشان دادن
demonstrate U نشان دادن
register U نشان دادن
showed U نشان دادن
shows U نشان دادن
runs U نشان دادن
registering U نشان دادن
introducing U نشان دادن
introduces U نشان دادن
evince U نشان دادن
introduced U نشان دادن
introduce U نشان دادن
evinced U نشان دادن
visions U یا نشان دادن
evincing U نشان دادن
point U نشان دادن
registers U نشان دادن
show U نشان دادن
vision U یا نشان دادن
adumbrate U نشان دادن
run U نشان دادن
showŠetc U نشان دادن
actuate U نشان دادن
evinces U نشان دادن
ante U نشان دادن
to show up U نشان دادن
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
playoff U نشان دادن فیلم
televise U با تلویزیون نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
adumbration U نشان دادن خلاصه
exemplified U بانمونه نشان دادن
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
prefigures U از پیش نشان دادن
televising U با تلویزیون نشان دادن
blaze U باتصویر نشان دادن
for crying out loud <idiom> U نشان دادن عصبانیت
televised U با تلویزیون نشان دادن
prefigured U از پیش نشان دادن
prefigure U از پیش نشان دادن
hang back U بی میلی نشان دادن
displaying U نشان دادن اطلاعات
image U نشان دادن تصویر
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
by show of hands U با نشان دادن دست
pretypify U قبلا نشان دادن
displayed U نشان دادن اطلاعات
graph U با نمودار نشان دادن
graphs U با نمودار نشان دادن
displays U نشان دادن اطلاعات
display U نشان دادن اطلاعات
foreshown U از پیش نشان دادن
pragmatize U واقعی نشان دادن
measure U اندازه نشان دادن
blazed U باتصویر نشان دادن
prefiguring U از پیش نشان دادن
blazes U باتصویر نشان دادن
keep at something U پشتکار نشان دادن
decorating U نشان یامدال دادن به
emblem U با علایم نشان دادن
forcing U خشونت نشان دادن
emblems U با علایم نشان دادن
forces U خشونت نشان دادن
force U خشونت نشان دادن
marshal U به ترتیب نشان دادن
marshaled U به ترتیب نشان دادن
marshaling U به ترتیب نشان دادن
marshalled U به ترتیب نشان دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
decorates U نشان یامدال دادن به
showdowns U نمونه نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن عاطفه
decorate U نشان یامدال دادن به
emote U هیجان نشان دادن
showdown U نمونه نشان دادن
rubricize U قرمز نشان دادن
squirm U ناراحتی نشان دادن
rubricate U قرمز نشان دادن
cough up <idiom> U بی تمایلی نشان دادن
lout U نفهمی نشان دادن
exemplifying U بانمونه نشان دادن
playoffs U نشان دادن فیلم
squirmed U ناراحتی نشان دادن
exemplify U بانمونه نشان دادن
squirming U ناراحتی نشان دادن
squirms U ناراحتی نشان دادن
to hang back U بیمیلی نشان دادن
to be illustrative of U با عکس نشان دادن
exemplifies U بانمونه نشان دادن
louts U نفهمی نشان دادن
display U نشان دادن ابراز کردن
represents U بیان کردن نشان دادن
to render homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
to pay homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
reacted U عکس العمل نشان دادن
to do homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
projects U فاهر کردن نشان دادن
displays U نشان دادن ابراز کردن
projected U فاهر کردن نشان دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
project U فاهر کردن نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن احساس درد
represented U بیان کردن نشان دادن
represent U بیان کردن نشان دادن
reacts U عکس العمل نشان دادن
emblematize U بطور کنایه نشان دادن
turtledove U عزیز محبت نشان دادن
turtledoves U عزیز محبت نشان دادن
reacting U عکس العمل نشان دادن
To show ones mettle . U غیرت خود را نشان دادن
show one round U همه جا را به کسی نشان دادن
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1اصلاح ترجمه
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com